علاقهمندي ها
+
* آفرينش
بنـاي خانـه را بـر ما نهـادنـد ، سپـس ما را در آن بالا نهادند
چو از بالا نشستن غره گشتيم ، بر آن کرسي دو صد اما نهادند
کتاب آفرينـش را به هستـي ، معمـايي چـه با معنـا نهادند
بشــر را در مـقـام معنـويت ، يکــي پاييـن يکــي بالا نهادند
همـه دنيا بت ظاهر پرستـان ، خوشـا آنان که برآن پا نهادند
درون سينه غرق آتش و خون ، دلي با وسعـت دريـا نهادند*



* راوندي *
03/12/3

* راوندي *
*به دلقي آب و بذل لقمه اي نان ، بدي ها را به خوبي وا نهادند // ضمير باطن ما را پس از شب ، چه روشن در دل فردا نهادند .*
طلوعِ واژه
به چه عالي ...دلي با وسعـت دريـا نهادند...اين سروده زيبا از خودتون هست ؟؟
* راوندي *
بله استفاده هاي بسياري ميشه از اين موتور خوب جستجو گر انجام داد * حالا ما هم در همينجا به تمامي دوستان توصيه ميکنيم بيشتر بهره ببرند * :)
* راوندي *
يادش بخير باد :)
+
*بياييد واقعيت هايمان را آرزو کنيم
نه اينکه
آرزوهايمان را واقعي بدانيم...*

*ترخون بانو*
03/11/12
+
مثل اين بچه بسيجي هاي دانشگاهمان
مي نشيني پيشم اما، اي دريغ از يک نگاه..
...
هما بانو
03/10/11
1 فرد دیگر
16 فرد دیگر
+
به من خُرده نگير
*
*
دست ِ خـودم نيـسـتـ
*
*
مـن فـقط بـلـدم عــاشـقت بـاشـم..
س ب ح ا ن

هما بانو
03/8/13
عاشقي درد است اما دردي که از نقل و نبات شيرين تر است و براي قند خون هم ضرر ندارد ولي زياد بخوري بايد تاوان زياد خوردن ات را طوري پس دهي که شيره نبات خونت را با يک لوله پليکا در جان شيرين زندگي پس زني و حرف زياد هن نزني و در واقع خودم و مي گم خفه خون بگيرم و ساکت از کوچه ليلي گذرم بابت اينهمه بازي با موج دريا و ساحل ديوانه خانه مهمان عيدي نشوم
+
سر به سر طومار زلفت شرح ِ احوال ِ من است
مو به مو فهميده ام اين مصرع ِ پيچيده را ...
.
.
.
نجيب ِ کاشاني

هما بانو
03/6/24
+
هواي ابري و باروني رو خيلي دوست دارم .. منجمله بارون شديد .. دلم ميخواد وقتي بارون ميزنه تو خونه تنهاي تنها باشم.. مثل الان :D .. ميشم همون نووجون 14 و 15 ساله سالها پيش.. ميرم تو بارون و ديوونگي ميکنم:)..عجيب بارون مستم ميکنه.. جلو بچه هام که نميتونم از اين اداها داشته باشم .. :D تازه بعضي وقتها مثلا که خودمو کنترل ميکنم و کنار درب حال از بيرون بارونو تماشا ميکنم .. يه لحظه که تو خودم گم ميشم :)

2-شکوفه ها
03/6/17
و يهو خودمو پيدا ميکنم مي بينم بچه هام با تعجب زل زدن به چهره پريشون و حال رويايي من :) .. دارن نيگام ميکنند و مي خندند :)
تازه بدتر از اون وقتي بارون مياد و بچه هام با ذوق ميرن تو بارون .. بهشون هي نق ميزنم.. بياييد داخل .. نرديد تو بارون خيس ميشيد .. مريض ميشيد .. خطرناکه .. ساعقه زده ميشه.. و اونقدر غر ميزنم که ميان تو حال و ميگم از پشت شيشه درب حال بارون رو تماشا کنيد .. :D
2 فرد دیگر
30 فرد دیگر
+
سلام عليکم



شبگرد تنهايي
03/6/16
16 فرد دیگر
59 فرد دیگر
+
پيام تسليت ...





شبگرد تنهايي
03/6/11

بسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ . اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ .الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ .مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ . إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ .اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ .صِرَاطَ الَّذِينَ أَ نْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ.
7 فرد دیگر
34 فرد دیگر
+
نميدونم چي بگم .. باورش هنوز براي خودم سخته .. اصلا نميتونم بپذيرم اين اتفاق رو .. ولي انگار باز هم خدا بين بنده هاي خوبش گلچين کرد و يکي از جوونهاي خوب و پاک و حسيني و يکي از دبيران بسيار متعهد و مودب مجله پارسي نامه از بين خانواده بزرگ پارسي بلاگ پر گشود وبراي هميشه از دنياي پارسي بلاگ رخت بر بست.... نميتونم چيز ديگه ايي بنويسم .. :'( :'( واي به حالِ دلِ مادرشون :'(



شبگرد تنهايي
03/6/11
+
يکي ازم پرسيد :
پارسي بلاگ.. کلا چند تا کاربر داره؟
گفتم: نميدونم ..!
فقط ميدونم بالاي 10000 کاربرِه ! :D
گفت :از چه لحاظ و چرا بيشتر از ده هزار ؟! :)
گفتم: آخه *سحر بانو* خودش به تنهايي ( 9858 دوست) ادليست دارن:D

شبگرد تنهايي
03/6/11
+
امروز در حين پخش فوتبال پرسپوليس و استقلال شوهرم حموم بود و خوشبختانه بعد از اتمام بازي اومد بيرون.. وقتي اومد کنار بچه ها ..مريم گفت واي بابا نيومدي پرسپوليس توي لحظه آخر گل زد.. شوهرم هم جواب داد.. بابا مگه من جون خودمه نميخوام کنار مامانت بشينم اين موقع ها بازي رو نگاه کنم..مامانت زلزله 10 ريشتري ي که با يه حرکتش.. 10 فرسنگ پرت ميشيم اونور.. جيغش هم مثل ساعقه ميشينه تو سرمون.. که قلبم از

شبگرد تنهايي
03/6/11
+
خيلي سال هست فوتبال نگاه نميکنم .. يا خيلي به ندرت و گذرا مي شينم بازي بين فوتبال استقلال و پرسپوليس رو نيگاه ميکنم .. اتفاقا امروز هم حالم خيلي بد بود .. تو اتاق نشسته بودم و فقط صداي گزارشگر رو ميشنيدم .. قلبم ..از درد يه طرف ،از هيجانِ بازي هم يه طرف.. زير قفسه سينه ام به شدت کوبيده ميشد .. که لحظه ي آخر و هيجان آخر ..منو مثل زلزله ي شش ريشتري تکون داد .. فقط شنيدم گل..يه دستم رفت سوي قلبم

شبگرد تنهايي
03/6/11
يه دستم هم رفت رو سرم.. و پاي لنگان قدم برداشتم برم سالن حال ببينم گل دوم رو کي زد.. ديدم پسرم داره لبخند ميزنه .. دلم آروم شد و گفتم مَهدي ..کي گل زد ..که ديدم شادي پرسپوليس ها رو داره نشون ميده
هيچي ديه .. منم ناخواسته .. که رشد هيجان دوران نوجووني در درون من هنوز در همون محدوده مانده ..در عرض يک ثانيه .. يه حيغ بلند... همراه با اتصال محکم دو دستم .. حاصل شادي چند ثانيه ايي من..منتهي توام با يه پرش کوتاه به طرف بالا..:)
3 فرد دیگر
20 فرد دیگر
+
پاييز و زمـستـان را بـاور نـکُن
*
*
*هَــــوا*
بـي "تـــ..ــو"
*سـَـرد تــَـر از ايـن حـرفـهـاسـتـ *
*
*
هيچ غـروبي غــم انگيز تر از دوري ِ "تـــ..ـو" نـيـسـتـ
*
*

كيوان گيتي نژاد و
02/12/22
همه رفتند تا زمستان فصل ام شد و چه غريبانه ماندم تا اسفند حقيقت برملا شد چقدر سخته بهار را آغاز کمي که در سپيده دم آغازش خستگي 45 سال با واقعيت برسرت خراب شد دلگير حقيقت نيستم که حقيقت اساسا نه اجازه مي گيره نه داروي ضد افسردگي ميسازه اما چه سود توهم و حقيقت فصلش توفيقي نداره تازمستان ديگر خنده ها مردند گريه هم بي اشک شد انقد. خنديد که گريه ام خشک شد ديگه به حال خودم هم دل